دلنوشته
مرد من نه با اسب سفید می آید نه با بنز سفید! مرد من با دو پای خودش می آید مرد من نه با حساب پر، و نه با شرکتی در فلان جای شهر که با غرور و مردانگی اش می آید مرد من آنقدرها هم رویایی نیست... بلکه آدم ساده که می شود از قامتش مغرور شد که می شود خستگی هایش را فهمید که چشمانش حرفی جز برای من ندارد باید زن باشی تا بفهمی حتی یک شاخه گل وقتی از دست مردی میرسد که دستانش جز برای تو نیست چه عشقی دارد … هزار کادوی گران قیمت پیشکش … باید زن باشی تا ببینی همان دست ها چیزی ست فراتر از دست محکم … امن است … اطمینان دارد … مرد من مرد می اید...
نوشته شده در سه شنبه 95/6/2ساعت
7:3 عصر توسط shaghayeghgh نظرات ( ) |
قالب ساز وبلاگ پیچک دات نت |