دلنوشته
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن لب وا کن و با واژه بزن جادو کن لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست بعد از من و جان کندن نوبت توست لیلی مگذار از دم خود دود شوم لیلی مپسند این همه نابود شوم در خانه ی من پنجر ها میمیرند بر زیر و بم باغ قلم میگیرند این پنجره تصویر خیالی دارد در خانه ی مرگ توالی دارد در خانه ی من سقف فرو ریختنی است... من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بکند من در این تاریکی امتداد تر بازوهایم را زیر بارانی میبینم که دعاهای نخستین بشر را ترک کرد ابر ها رفتند،یک هوای صاف،یک گنجشک،یک پرواز دشمنان من کجا هستند فکر میکردم در حضور شمعدانی ها شقاوت آب خواهد شد در گشودم قسمتی از آسمان افتاد در لیوان آب من آب را با آسمان خوردم... سلام حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است... شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ مانده در ظلمت دهلیز خموش اختران دوخته بر منظره چشم ماه بر بام سراپا شده گوش در میان بود به هنگام وداع گفتگویی به سکوت و به نگاه دیده ی عاشق و لعل لب یار دل معشوقه و غوغای نگاه عقل رو کرد به تاریکی ها عشق همچون گل مهتاب شکفت، عاشق تشنه لب بوسه طلب هم چنان شرح تمنا می گفت سینه بر سینه ی معشوق فشرد بوسه ای زان لب شیرین بربود دختر از شرم سر انداخت به زیر ناز می کرد،ولی راضی بود! اولین بوسه ی جان پرور عشق لذت انگیزتر از شهد و شراب لاجرم تشنه ی صحرای فراق به یکی بوسه نگردد سیراب نوبت بوسه ی دوم که رسید، دخترک دست تمنا برداشت عاشق تشنه که این ناز بدید بوسه را بر لب معشوق گذاشت! کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه کنارم هستی و بازم بهونههامو میگیرم میگم وای چقد سرده میام دستاتو میگیرم یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن باهم محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم می دونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا قشنگه ردپای عشق بیا بیچتر زیر برف اگه حال منو داری میفهمی یعنی چی این حرف میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوسِت دارم تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن قلب مرا ستاره کن، دل به ستارهها بزن تکیه به شانهام بده، دل به ترانهام بده راوی آوارگیام، راه به خانهام بده یکسره فتح میشوم، با تو اگر خطر کنم سایهی عشق میشوم، با تو اگر سفر کنم شبشکن صد آینه با شب من چه میکنی؟ این همه نور داری و صحبت سایه میکنی وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن با تو طلوع میکنم ولولهای دوباره کن با تو چه فرق میکند زنده و مرده بودنم کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم کاش میدیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است آه وقتی که تو لبخند نگاهت را میتابانی بال مژگان بلندت را میخوابانی آه وقتی که توچشمانت آن جام لبالب از جاندارو را سوی این تشنه جان سوخته میگردانی موج موسیقی عشق از دلم میگذرد روح گلرنگ شراب در تنم میگردد دست ویرانگر شوق پرپرم میکند ای غنچه رنگین، پرپر من در آن لحظه که چشم تو به من مینگرد برگ خشکیده ایمان را در پنجه باد رقص شیطان خواهش را در آتش سبز نور پنهانی بخشش را در چشمه مهر اهتزاز ابدیت را میبینم بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست کاش میگفتی چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟ پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟ چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین سفر نکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو نذار که عشق من و تو اینجا به آخر برسه بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانههام اگر چه من به چشم تو کمم، قدیمیام، گمم آتشفشان عشقم و دریای پر تلاطمم گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین
قالب ساز وبلاگ پیچک دات نت |